خداوندگان شعر

ساخت وبلاگ

از سرم فکر و خیالت ناگهان افتاده است
چای خوش عطری که دیگر از دهان افتاده است

من گذشتم از تو تا تنها بمانی با خودت
مثل تصویری که در آب روان افتاده است

فکر کردی بی تو می میرم؟ نمردم، زنده ام
برگ سبزی از لب سرد خزان افتاده است

گفتگوها بود بین ما ... ولی این روزها
قصه دل کندنم برهر زبان افتاده است

شاد باش و خوش بمان با خودستایی های خود
تشت رسوایی تو از آسمان افتاده است

خداوندگان شعر...
ما را در سایت خداوندگان شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dkhodavandegan4 بازدید : 28 تاريخ : جمعه 30 تير 1402 ساعت: 22:09

 سلامدوستان عزیز و مخاطبان گرامی با عرض پوزش از حضور شما بزرگواران باید عرض کنم که این وبلاگ تعطیل شده و مربوط به هیچ کدام از شاعران عزیز نیست. بسیاری از دوستان با ظن به اینکه این وب متعلق به شخص خاصی است بیش از ۲۰۰ نظر آنام خصوصی گذاشته و شاکی از چاپ نشدن.عزیزان این وبلاگ را برای دوستی عزیز و یاری قدیمی ساخته بودم که از لحظه رفتنش از کار افتاد و تعطیل شد. پس لطفا منتظر چاپ شدن نظرات و...نباشید.موفق باشید خداوندگان شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت خداوندگان شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dkhodavandegan4 بازدید : 89 تاريخ : سه شنبه 6 ارديبهشت 1401 ساعت: 22:04

شمال و جنگل و کلبه فراهم کردنش با منحریرِ سبزِ شالی خیسِ نم نم کردنش با منگُلِ رنگین کمان در انتهایِ کوچه باغِ ابربه استقبالِ تو سر تا کمر خم کردنش با مناگر سردت شده روشن کن آغوشِ اجاقم رابرایِ شعله ای بوسه مصمم کردنش با منعجب قندِ سمرقندی، عجب چایِ بخاراییبیا مهمانِ حافظ شو، غزل دم کردنش با منبزن لبخند در آیینه تا از شب بیاویزمخودت ماهم شوی از ماه، رو کم کردنش با منبرقص و درهم و برهم بریز ابریشمِ مویتچنین آشوبِ دلخاهی منظم کردنش با منمرا با خود ببر تا جاذبه، با سیبِ حوایتدلی سر به هوا این گونه، آدم کردنش با منتو مو خرمایِ زیتون چشمِ لب انجیرِ من باشیدر این بیتِ مقدس وصفِ مریم کردنش با منلبی ت خداوندگان شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت خداوندگان شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dkhodavandegan4 بازدید : 183 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 1:18

جز تو کس با دل ما همدل و همراز نشدگریه کردم که دلم باز شود باز نشدخاطراتم همه در کوچه ی مان ماند که ماندبر سرم سایه ی آن سرو گل ناز نشددردها داده به من گردش دوران امااااهیچ دردی چو غمت خانه برانداز نشدخاطرت هست که آن قصه ی با هم بودنچه شد این قصه به سر آمد و آغاز نشداین همه قلب من از عشق شما دم می زدخوار شد پیش همه وای سرافراز نشدتازه دل داشت پریدن ز شما می آموختحیف کز لانه بیفتاد و به پرواز نشدتو خودت بر سر این میز قضاوت بنشینتا ببینی غم من از همه ممتاز نشد ؟کوک می کرد فلک با غم خود ساز مرالحظه ای جان و دلم فارغ از این ساز نشدبودی آگاه تو از آن همه احساس دلمهمگی ماند درون دل و ابراز نشد ...(ش خداوندگان شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت خداوندگان شعر دنبال می کنید

برچسب : نشد, نویسنده : dkhodavandegan4 بازدید : 149 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 1:18

قصه ی ما و عشق ما ماه به چاه کردنستقول و غزل چه سان که این نامه سیاه کردنستزجه مزن؛ گریه نکن، غفلت کائنات را.این همه شکوه، جان من عمر تباه کردنستچون تو نه در مقابلی؛ شامِ سیاه، روز من.عهد من و وفای تو توشه ی راه کردنستاز غم هجر روی تو، بی تو سیاه شد جهانبی تو مگر نفس، نفس، عمر تباه کردنستبی تو هزار صبح من شام سیاه موی توکار هزارِ بینوا، ناله و آه کردنستپرسش حال همرهان لطف چه سان نمی کنیشاه! به حال خادمان، لطف، نگاه کردن استاین همه شرح هجر و غم گفتم و گفته شد بسیگاه تفقدی کنی، بیم گناه کردنست؟از سر زلف خود چه سان هیچ خبر نمی دهیسجده به قبله ی رخت گفت گناه کردنستپند چه می دهد به من چون که ندید ر خداوندگان شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت خداوندگان شعر دنبال می کنید

برچسب : زلف,سیاه,خسروان, نویسنده : dkhodavandegan4 بازدید : 146 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 1:18

دلخور نباش آینه، آهی هنوز هست
از شب نترس، صورت ماهی هنوز هست
گرچه برای دردِ دلت محرمی نبود
دل بد نکن که خلوت چاهی هنوز هست
با اینکه گفته‌اند به گردت نمی‌رسم
پای گریز و شال و کلاهی هنوز هست
آه ای مخاطب همهٔ عاشقانه‌ها
آیا برای وصف تو راهی هنوز هست؟
لک زد دلم برای دو خط خواندنت... بگو
خودکار بیک و کاغذ کاهی هنوز هست؟
سونیا نوری

خداوندگان شعر...
ما را در سایت خداوندگان شعر دنبال می کنید

برچسب : دلخور, نویسنده : dkhodavandegan4 بازدید : 147 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 1:18

آیا دلی خوش است در آن سوی دیگرت ؟
آه ای زمانه نیست مگر‌ خوی دیگرت؟

شکر خدا که طاقت یک‌درد تازه هست
بالا اگر نیامده آن روی دیگرت

این بار سنگ کیست که بر سینه می زنی
می سنجی ام به سنگ و ترازوی دیگرت

پروانه را به آتش حسرت گداختی
چون شمع می کشی‌م به سوسوی دیگرت

شب با خیال اوست که خوابم نمی برد
غلتی بزن زمانه! به پهلوی دیگرت

سید_مهدی_ابوالقاسمی

خداوندگان شعر...
ما را در سایت خداوندگان شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dkhodavandegan4 بازدید : 193 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت: 18:02

شبی که می گذرد با تو بی کران خوش ترکه پای بند تو ، وارسته از زمان خوش تربرای مستی و دیوانگی ، می و افیونخوش اند هر دو و چشمت ز هر دوان خوش ترز گونه و لب تو ، بوسه بر کدام زنمکه خوش تر است از آن و این از آن خوش ترستاره و گل و آیینه و تو ، جمله خوش ایدولی تو از همگان میانشان خوش ترخوشا جوانی ات از چشم خداوندگان شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت خداوندگان شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dkhodavandegan4 بازدید : 139 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت: 18:02

پنجره وا میکنم بر رویِ تو، مثلِ باران سبزه را تر کرده ایاز فرازِ آسمان تا رویِ خاک، خاطراتم را معطر کرده ایبا لباسِ مخملِ پروانه پوش، با هوایِ تازه یِ نم نم به دوشدامنت رنگین کمانِ گُلفروش، جنگلی را غرقِ شبدر کرده ایبا شکفتن هایِ یاس و پونه ات، با طلوعِ خنده یِ بابونه اتبا دو چالِ نازِ رویِ گونه ات، خداوندگان شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت خداوندگان شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dkhodavandegan4 بازدید : 143 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت: 18:02

زیرِ نم نم هایِ باران بیشتر میخاهمتدر میانِ رقصِ گندمزار تر میخاهمتباز کن بند از تلاطم هایِ رودت بیشترآبشارِ گیسوانی تا کمر میخاهمتجایِ این انگشتر و این گوشوار و نیم تاجگُل به دست و گُل به گوش و گُل به سر میخاهمتبوسه ات را چاپ کن بر صفحه یِ لبهایِ منبا چنین خطِ لبی صاحب اثر میخاهمتنازدختِ اطلسِ جغرا خداوندگان شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت خداوندگان شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dkhodavandegan4 بازدید : 149 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت: 18:02